سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جامعه‏ کوهنوردان ایرانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غم نوشتی دیگر ...

از سپیددماوندکوه سربلند ایران

هر از گاه صخره‌ای فرومی‌ریزد.

هر از گاه، دستی ناخوش، برگی می‌چیند

از تناور درختِ کوه‌سنگ‌نوردیِ این سرزمینِ کهن

تا به سُخره گیرد ما را ایشان را و همه را

که درمی‌نوردیم بی‌هیچ هراسی،

صخره‌ها را، کوه‌ها را

 نمی‌دانم که این سیطرهی مرگ که ناجوان‌مردانه بر کشور من خیمه زده، آیا دست از سر آن میهن زیبا برخواهد داشت یا نه؟ مدّتی هنرمندان را قلع‌وقمع می‌کند و گاهی به کوه‌نوردان سرفراز مشغول است.

بس است دیگر، دیگر تاب رفتن دوستان و به نظّاره نشستن و آه! وامصیبتا! نداریم. ”مرگ بر تو ای مرگ“ که دستانت تا مرفق به خون بسیاری آلوده‌است. اگر عاقبتی باشد که هست، در جای‌گاه قضاوتِ عادلانه، چگونه پاسخ خواهی گفت زردی این باغ بی‌برگی و چیدن سبزه‌های بالندگی و سرافرازی را در اوج غرور...

درگذشت اسماعیل متحیّرپسند، مرّبی و کوه‌سنگ‌نورد عزیز را به جامعة کوه‌سنگ‌نوردی ایران‌زمین و تمامی دوستان و خانواده‌ی پریشان‌حالش، تسلیّت می‌گویم.

باقی بقای دیگر هم‌نوردان.


برای حسین عزیز که در سوگ نو عروسش نشست

در آخرین ساعات آدینه روز، یازدهم تیرماه 1389، باخبر شدم که حسین عبادتی عزیز، همسر نازنینش را در یک سانحه رانندگی در بزرگراه چمران تهران از دست داد. قطعه زیر را به این مناسبت نوشتم. شاید از این فاصله تنها کاری بود که می‌توانستم.

***

دوست عزیز و مهربانم،

حسین عبادتی زیارتی

کوه‌نورد گرامی، مربّی ارجمند، امدادگر کوشا و راه‌نمای گردش‌‌گری پرسابقه، من را در داغ از دست دادن نورسیده عروست شریک بدان.

 

می‌دانم اندوه و سختی فاجعه

تا مدّت‌ها التیام‌پذیر نیست.

می‌دانم که گفتن تسلیّت

و این کلیشه‌های رایج

چیزی از غم و تنهایی تو نمی‌کاهد.

می‌دانم هم‌چون گُنگ خواب‌دیده

هنوز

در بهت و ناباوری غوطه‌وری.

می‌دانم هنوز مانند خوابی تلخ

رؤیایی شور شاید و کابوسی بدشگون؛

هجرت آن پرنده را با ناباوری می‌نگری.

می‌دانم هنوز منتظری

تا چهره‌ی زیبای یار را

در آستانه‌ی در نظاره‌گر باشی.

امّا خاک سرد است

و بدتر از آن سردی

خنده‌ی رندانه‌ی عزرائیل

که با سیگاری بر لب

در گوشه‌ای ایستاده

اندوه تو را نظاره‌گر است.

غم، غم، غم

            زاری، زاری، زاری

            امّا مرگ را چاره نیست جز تسلیم

***

در سخت‌ترین شرایط، پابرچا بودی

            در آشفته‌ترین احوال

یاری‌رسان جماعتی آسیب‌دیده

چه بسیارند آنانی که

با دستان تو و با تلاشت

جانی دوباره در کشاکش مرگ و زندگی یافتند.

امّا اینک در این برهه

            که نیازمند جان بخشیدنی

            کسی را یارای کمک نیست

که راه بی‌بازگشت است.

*** 

تنها مانده‌ای ای شیر جادّه‌های طولانی         

امّا بدان که اگرچه دورم

اگرچه نیستم تا تکیه‌گاهی باشم برای کمر خمیده‌ات

            ولی غمگین و بهت‌زده در سوگ نشسته‌ام.