سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جامعه‏ کوهنوردان ایرانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

این قافله‏ی عمر عجب می‏گذرد

روزگار غریبی است، انسانها می‏آیند و می‏روند، کار می‏کنند، می‏خورند، می‏خوابند، می‏جنگند، می‏ترسند، عشق‏می‏ورزند، دل‏می‏بازند، می‏خندند، می‏گریند، به هم سلام می‏کنند و جیب یکدیگر را خالی می‏کنند. با هم چت می‏کنند، و سر آخر می‏میرند. خیلی سخته یکی بیاد که نمیره. نه نگید مگه می‏شه نمرد. من میگم میشه. کافیه بخشی از روحت رو جا بگذاری روی این کره‏ی خاکی. کافیه فقط اسمت بمونه و زمزمه‏ی همه بشه.
صادق آقاجانی وقتی بود، دشمن زیاد داشت، البته دوستان بیشتری هم داشت. حالا که نیست جاش خیلی خالیه، خیلیها می‏ترسن حتی به یاد بیارنش، خیلی‏ها هنوز وقتی اسمی از اون میاد، لپّاشون گل می‏اندازه و میگن بابا این صادق، همون آدم تندروی دهه‏ی شصته. میگن مگه یادتون نیست چقدر دُگم رفتار می‏کرد. امّا خیلی‏ها هم به خاطر کارهایش در کوهنوردی، مخصوصاً تو این یک ده‏ی اخیر، به احترامش بلند می‏شن. کاش روزی درد دلش باز بشه و بگه اون چیزایی رو که سالها نگفته. یادت بخیر آذریِ پهلوون.

صادق آقاجانی رئیس اسبق فدراسیون کوهنوردی
مأخذ: کوهنوشت، با کمی تغییر